سفارش تبلیغ
صبا ویژن

NEVER DIE MY LOVE



85/3/1 ساعت: 2:43 عصر
 درونم انگار
چیزی جامه بی تابی می پوشد
چیزی مثل
اشک های شبانه قایق های بی دریا
وقتی از لای انگشتانم تِک تِک
کودکیم می چکد
چراغ جادو گم شده ام
همه دروغ دنیا
رقاص چشمانم شده
انگار بیهودگی
هم شانه سحرم می خندد
حیف شده
همه رؤیاهای هستی من
شاعری نرم است که
چهره ای کوچک را به دلم
سنجاق می کند
نمی دانم
نمی دانم
باید دوست داشته باشم
یا عاشق شوم این لحظه های خاکستری....

نوشته شده توسط: غریبه آشنا

85/3/1 ساعت: 2:42 عصر
 

اولین بار....اولین بار...

اولین دل دل دیدار..

اولین شب...

اولین تب...

سرفه های خشک سیگار...

زنگ آخر زنگ غیبت...

وقت خوب زیر بارون...

زنگ نور و سایه...امتحان بوسه باران

اولین بار.. اولین بار....آخرین فرصت ما بود...

کشف طعم بوسه ی تو...

مثل کشف یخ وآتش...

کشف بی مرگی و ایثار...کشف گستاخی آرش..

اولین دروغ ساده...اولین شک بی اراده...

وحشت سر رفتن از عشق....گریه های سر نداده....

...اولین بار... اولین بار...

اولین نامه ی کوتاه در شبی ساکت و سیاه

خطی از دلواپسی ها.....از من و تو تا خود ما...

اولین بغض حسادت....کنج دنج شب عادت....

بستری از درد و از یاد ...تا ضیافت ...تا عیادت...

اولین بار...اولین بار....آخرین فرصت ما بود....



نوشته شده توسط: غریبه آشنا

85/3/1 ساعت: 2:41 عصر
 

در کنار ساحل نشسته بودم که ناگهان کبوتری آمد وگفت: به عزیزترین دوستت نامه نمی نویسی؟ گفتم قلم ندارم گفت با پر من بنویس. گفتم جوهر ندارم !! گفت با خون من بنویس .
گفتم دفتر ندارم ؟! گفت در قلب من بنویس .
و سر انجام در قلب کبوتر عشق نوشتم :

هر گز فراموشت نمی کنم


نوشته شده توسط: غریبه آشنا


لیست کل یادداشت های این وبلاگ


 RSS 
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک

:: کل بازدیدها ::
9739

:: بازدید امروز ::
9

:: بازدید دیروز ::
0

:: مطالب قبلی ::

مهر
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

:: اوقات شرعی ::

:: درباره من ::

NEVER DIE MY LOVE
غریبه آشنا
پسری 20 ساله دانشجوی کاردانی رشته کامیوتر در دانشگاه آزاد مشغول تحصیل می باشم

:: لینک به وبلاگ ::

NEVER DIE MY LOVE

:: لوگوی دوستان من ::


:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک ::