سفارش تبلیغ
صبا ویژن

NEVER DIE MY LOVE



84/12/24 ساعت: 1:16 عصر
 

شب هنگام است...دل بیتاب...ثریا خواب...زمین روشن ز مهتاب
به لای شاخ و برگ یاسمن ها...زر افشان می کند شب تاب
هوا صاف است...ماه می تابد...ستاره بر سر او قند می ساید...

و آب سرد چشمه چهره ی ماه می نماید
به ساز باد می رقصد درخت بید...به شوق دیدن او...بچیدم یک گل شب بو
نشستم با جهانی پر ز امید...نمی دانم اگر آمد، مرا باید چگونه لب گشودن...برایش از غم هجران سرودن
به راهش دیده را بر خاک سودن...نمی دانم و شاید دل ربودن
نگارم می رسد دامن کشان از دور...بیفشان ماه زیبا نور...که می آید...برایم عشق و پاکی را سراید
و هجران و غم دوری سر آید
قدش بر سرو می نازد...ز سیمایش رخ ماه رنگ می بازد...گیسوی سیه فامش به ساز باد می رقصد...و در من زندگی و عشق می سازد.
نگارم می رسد بر من...لباسی از حریر بر تن...سلامم مانده بی پاسخ...گذشت بی اعتنا از من
خموش ای چشمه ی پر آب!...نرقص ای بیدک مجنون...وزیدن بس کن ای باد...نتاب ای کرم شب تاب
که امشب از جفای بی وفایی...شدم بی تاب بی تاب
به اشک دیده روی چشم شستم...نشستم با گل شب بو بگفتم که:
ای شب بوی من
ای تو شاهد بر غم و اندوه من
این جوابم بود، ای نو گل خوشبوی من؟؟؟؟؟
ژاله ای بر برگ زیبایش نشست...خم شد و از ساقه اش ناگه شکست 
ناگهان ابری سیاه...آمد و پنهان نمود سیمای ماه...تا نبیند ماجرای عشق ما
می گذارم پای در راه...در رهی پر پیچ و خم
می روم دلخسته تا شاید فراموشش کنم...شایدی در کار نیست، باید فراموشش کنم  


نوشته شده توسط: غریبه آشنا


لیست کل یادداشت های این وبلاگ


 RSS 
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک

:: کل بازدیدها ::
9536

:: بازدید امروز ::
10

:: بازدید دیروز ::
4

:: مطالب قبلی ::

مهر
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

:: اوقات شرعی ::

:: درباره من ::

NEVER DIE MY LOVE
غریبه آشنا
پسری 20 ساله دانشجوی کاردانی رشته کامیوتر در دانشگاه آزاد مشغول تحصیل می باشم

:: لینک به وبلاگ ::

NEVER DIE MY LOVE

:: لوگوی دوستان من ::


:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک ::